پدر صنعت غذای ایران درگذشت

پدر صنعت غذای ایران درگذشت
پدر صنعت غذای ایران درگذشت

پدر صنعت غذای ایران درگذشت

زندگی‌اش در کار و تلاش مستمر خلاصه شده بود. همواره بی‌ادعا و فروتنانه رفتار‌ کرد و تجارب ارزنده‌اش را بی‌منت در اختیار نسل‌‌های پس از خود قرار داد. او خواست و هدفش را نه در حرف، بلکه در عرصه عمل به همگان ثابت کرد. ذهن خلاقش بی‌وقفه درخشید و هیچ زمان ذوق و مهارت را فراموش نکرد. شاهرخ ظهیری، از کارآفرینان خوشنام، کسی که از او به‌عنوان پدر صنعت غذای ایران نام می‌برند، صبح روز پنج‌شنبه در سن ۸۹ سالگی چشم از جهان فروبست تا یکی از ذهن‌های درخشان این سرزمین برای همیشه خاموش شود.


شاهرخ ظهیری یک تولیدکننده و کارآفرین معمولی نبود، او یکی از اولین‌ها بود. یکی از شروع‌کننده‌ها. حاصل اندیشه و فعالیت او بنیان نهادن یکی از صنایع نوین ایران بود که ثمره‌اش در اختیار تولیدکنندگان و کارآفرینان نسل‌های بعد قرار گرفت و عموم مردم تا به همین امروز از آن بهره‌مند‌ هستند. در اواخر دهه ۴۰ ظهیری قدم در عرصه‌ای گذاشت که تا پیش از او در ایران تجربه نشده بود. زمانی که تقریبا هیچ‌کسی با محصولی به نام سس آشنایی نداشت و اساسا نمی‌دانست چه کاربردی دارد، ظهیری ریسک تولید انبوه این محصول را پذیرفت تا ذائقه ایرانی را با چاشنی و طعمی جدید آشنا کند، طعمی که بعدها الگوی غذایی جامعه را دستخوش تحولات بسیاری کرد.

 

 

خلاقیت ظهیری مثال‌زدنی بود، چیزی که خودش از آن به‌عنوان ژن خوب اسم می‌برد. برخی از ابتکاراتی که او برای شناساندن محصولاتش میان مردم استفاده کرد، همین امروز هم در میان نسل جدید رایج است و به‌عنوان ایده‌های جذاب مورد استفاده قرار می‌گیرد. اما راز ماندگاری ظهیری تنها در شیوه کسب‌وکارش خلاصه نمی‌شود. منش و رفتار او همواره تمجید و تحسین دیگران را برمی‌انگیخت، حسی که پس از اعلام خبر درگذشتش هم درلابه‌لای نوشتار دوستان، نزدیکان و همکارانش به‌ویژه در بخش‌خصوصی نمایان شد. «آرام، ‌متین، صبور و محترم. مردی که سالم زندگی کرد، بی‌حاشیه کسب‌وکارش را اداره کرد و تا آخرین ساعات زندگی‌اش دست از کار نکشید... او متواضعانه در سال‌های اخیر سعی کرد دانشش را به جوانان منتقل کند.» این بخشی از روایت مسعود خوانساری، رئیس اتاق بازرگانی تهران درباره شخصیت شاهرخ ظهیری چند ساعت پس از درگذشت او است.

همچنین محسن جلال‌پور، رئیس سابق اتاق بازرگانی ایران نیز درباره ویژگی‌های شخصیتی ظهیری نوشت:‌ «برای اینکه دوستت داشته باشند کافی است مهربان، خوش‌پوش و بذله‌گو باشی اما برای اینکه همه به احترامت بایستند باید کارهای بزرگ کرده باشی. پیرمردی مهربان و خوش‌پوش از میان ما رفت که هم دوستش داشتیم و هم به احترامش می‌ایستادیم... اگر بخواهم او را با یک کلمه توصیف کنم باید بگویم در تمام زندگی‌اش به معنای واقعی عاشق بود. هم عاشق خانه و خانواده‌ و هم عاشق کسب‌وکارش. جالب اینکه همه موفقیت‌های کسب‌وکارش را هم مدیون عشقی نافرجام بود. هرکس برای ثروتمند شدن بهانه‌ای می‌خواهد و چه بهانه‌ای شیرین‌تر ازعشق. شاهرخ ظهیری ابتدا عاشق می‌شود و پس از آنکه از خانواده دختر جواب رد می‌شنود تصمیم می‌گیرد تغییری در وضعیت زندگی‌اش ایجاد کند. یک‌بار برایم تعریف کرد که چگونه عاشق شد و عشق چگونه او را به کسب‌وکار پیوند زد.»

نگاهی به زندگی و کسب‌وکار ظهیری
شاهرخ ظهیری در سال ۱۳۰۹ در ملایربه دنیا آمد و روز پنج‌شنبه (۲۲فروردین) در سن ۸۹ سالگی در تهران دیده از جهان فروبست. پدر ظهیری تاجر بود و برای کسب‌وکار به شهرهای مختلفی سفر می‌کرد و در نهایت تصمیم گرفت با خانواده به تهران بیاید و کسب‌وکارش را در تهران ادامه دهد. شاهرخ ظهیری، دوران تحصیل را در قم گذراند. او در دبیرستان حکیم نظامی قم رشته ادبیات خواند. پس از آن وارد دانشگاه شد و در رشته حقوق دانشگاه تهران به ادامه تحصیل پرداخت. او در کنار تحصیلات دبیرستان، مدت کوتاهی هم به تحصیلات حوزوی مشغول بود ولی آن را نیمه‌کاره رها کرد. هر چند که آشنایی او با مباحث و دروس حوزه در اینکه رشته حقوق را در دانشگاه انتخاب کند موثر بود. او در کنار تحصیل در دانشگاه، همزمان ‌کار تدریس و معلمی را به‌عنوان یک علاقه جدی از سال ۱۳۲۹ دنبال ‌کرد. او در کنار تدریس و تحصیل در دانشگاه، همیشه به فکر فعالیت‌های تولیدی و صنعتی بود؛ کار کارمندی چندان باب میلش نبود و به همین دلیل با پایان تحصیلات دانشگاهی، یعنی در سال ۱۳۳۷ کار در فروشگاه پارچه‌بافی کارخانه نساجی درخشان یزد را شروع کرد. ظهیری به دلیل تب تند مصرف‌کنندگان ایرانی به محصولات کنسروشده به سمت تولید مواد غذایی رفت و مقدمات تاسیس شرکت مهرام را فراهم کرد. او در سال ۱۳۴۹ اولین دفتر شرکت مهرام را در پاساژ سلامت واقع در خیابان سعدی جنوبی راه‌اندازی کرد و توانست به تدریج کسب‌وکارش را توسعه دهد.

 

 

ظهیری به روایت ظهیری
اواخر خرداد ماه سال ۹۷، روزنامه «دنیای اقتصاد» این فرصت را به‌دست آورد که مصاحبه مفصلی را با این فعال و کارآفرین پیشکسوت انجام دهد. او در این مصاحبه با جزئیات به روایت بخشی از زندگی و کسب‌وکارش پرداخت که تا قبل از آن کمتر خوانده و شنیده شده بود. ظهیری راز موفقیتش را در دو چیز دانست: «صداقت و خلاقیت.» صداقتی که باعث شد در دوران جوانی مورد اعتماد شخصیت‌های بانفوذ قرار گیرد و همین آشنایی‌ها زمینه‌ساز ورودش به کارآفرینی شد و خلاقیتی که آن را ناشی از ژن خوبش می‌دانست! او این خلاقیت را از دوران معلمی‌اش تا کار در بخش دولتی و بخش‌خصوصی به‌کار گرفت و آن را بدل به نقطه عطفی در جلب اعتماد مردم و ارتقای برندش کرد.

اما یکی از عادت‌ها و علاقه‌های اصلی ظهیری تدریس بود. روحیه‌اش به‌گونه‌ای بود که همیشه میل به یاد دادن و انتقال تجربه‌هایش به دیگران داشت و از روش‌های نوآورانه‌ای برای درس دادن استفاده می‌کرد. او علاقه‌ خود به تدریس را این‌گونه شرح داد:‌ «در دوران جوانی آموزگار بودم و وقتی لیسانس‌ام را گرفتم دبیر شدم. وقتی وارد کار تدریس شدم بسیار به روانشناسی دانش‌آموزان توجه می‌کردم. برای اینکه بچه‌ها را برای حضور در کلاس ترغیب کنم و به آنها ذهنیت بدهم مثل یک هنرپیشه نقش بازی می‌کردم. بعضی مواقع اول که وارد می‌شدم می‌گفتم بچه‌ها امروز درس نداریم. امروز می‌خواهیم هر کسی خاطره خوبی دارد برای بقیه تعریف کند. بعد هم کلی شور و اشتیاق در کلاس ایجاد می‌شد.»

ظهیری در طول دوران فعالیتش همیشه از ابتکارات و خلاقیت‌های جالبی استفاده می‌کرد که خاص خودش بود. یکی از مهم‌ترین ابتکارهای او به شیوه عرضه و چگونگی آشنا کردن مصرف‌کنندگان با سس مایونز مربوط بود. ظهیری برای آنکه سس مایونز را در میان مردم جا بیندازد از شیوه‌ای مختص ذهن خلاق‌اش استفاده کرد؛ شیوه‌ای که در سال‌های بعد به‌عنوان یک الگو مورد استفاده افراد دیگری هم قرار گرفت. او در این‌باره این‌گونه توضیح داد:‌ «یک عده از قوم و خویش‌ها را جمع کردم و بهشان بیست، سی تومان پول دادم و گفتم بروید از مغازه‌هایی که سس پخش شده است، به فاصله هریک ربع محصول بخرید. این کار خیلی تاثیرگذار بود، چون فروشندگان می‌دیدند چقدر از سس مهرام استقبال می‌شود. اما بعد از آن دیدم این کار هم کافی نیست، به ویزیتورها گفتم وقتی به فروشگاه می‌روید تاریخ تولد صاحب مغازه را بپرسید. بعد در روز تولد آنها کارت‌های تولد را آماده و چاپ می‌کردیم و برای فروشندگان یک شاخه گل رز می‌فرستادیم. آنها هم تماس می‌گرفتند و می‌گفتند همسرمان تاریخ تولد ما را یادش نیست، شما خیلی ما را شرمنده کردید. بعد هم سفارش چند کارتن جنس می‌دادند. همین ابتکارات کار خودش را کرد.»

اخبار مشابه

رتبه: بد خوب
طراحی سایت: مهریاسان