صدرا شریعتمداری محقق، پژوهشگر و خالق ایدههای نوآورانه در برندهای متعدد پوشاک، اکنون با برندی جدید که خود خالق و پایهگذار آن است قصد دارد تلفیقی مبدعانه از دو دنیای مد و هنر باستان تحت نام آرکئوفشن (Archeofashion) را به صنعت خردهفروشی ایران وارد کند. با او همزمان با نزدیک شدن افتتاح دو فروشگاهش در مرکزخرید باملند و مهرادمال کرج گفتوگویی کوتاه داشتهایم که در ادامه میخوانید.
برای من که همیشه در بطن برندهای ایرانی و اروپایی بودهام شاید ساختن یک برند برای خودم کمی مشکلتر از بقیه بود، حساسیتهایی که از من یک موجود ایدهآلگرا ساخته بود همیشه باعث شده بود نتوانم به آنچه خود در سر دارم تا به امروز جامه عمل بپوشانم. مسالهای سخت که هر بار تصمیم به اجرای آن داشتم مرا با انبوهی از گزینهها روبهرو میکرد و هر بار خودخواسته از شکلدهی به برندی برای خودم منصرف میشدم.
داستان این برند دقیقا داستان زندگی من در 20 سال گذشته است، هویتی که سالها طول کشید تا ساختار خود را بهدست آورد. من دانشآموخته مهندسی مکانیک هستم، درسی که شاید بسیار از هنر و تاریخ دنیای باستان و حتی مد دور بوده اما بعد از مدت کوتاهی فعالیت در صنعت نفت و گاز، تصمیم گرفتم تا به هر روشی شده به دنیای مد وارد شوم، علت اصلی آن هم مادری بود که سالها بهعنوان استاد خیاطی در کنار خود میدیدم. برای ورود به دنیای مد من از روزنامهنگاری شروع کردم و چندین ماه در روزنامه آسیا بهعنوان مدنویس، بخشی با عنوان برندهای پوشاک راهاندازی کردم که اقبال بسیار خوبی داشت و طرفداران زیادی بهدست آورده بود. داستان من برای زمانی است که شبکههای اجتماعی و موبایلهای هوشمند هنوز به مارکت وارد نشده بودند. روزنامهها و مجلهها اصالتی درخور داشتند. همزمان با نگارش بیش از 300 گزارش موشکافانه از برندها بهسرعت برندهای زیادی برای همکاری به من پیشنهاد دادند اما جذابترین آنها مجموعه کاسپینمد بود که قدرت بسیاری در این حوزه داشت و شاید به جرات باید آن را نخستین کمپانی خردهفروشی مدرن ایران نامید.
ورود من به این شرکت بهعنوان مدیر مارکتینگ با خیل زیادی از برندها آغاز شد، مطالعه و اجرای کمپینهای این برندها برای من دانشگاهی بود که شاید برای کمتر کسی اتفاق افتاده باشد، همزمانی کار با برند جیاکس و کلارکز و یا لانچ برند اسپرینگفیلد و برنامههای PR بسیار زیادی که هرکدام برای من کولهباری از تجربه به همراه داشت. اما چیزی در این بین مرا اقناع نمیکرد. برای من خلق جذابتر بود.
آن سالها پیشنهادی را برای صاحبان کاسپینمد آماده کردم و آن ایجاد یک برند ایرانی اصیل با نقوش و طرحهای ایران بود که متاسفانه هیچوقت به آن جدی نگاه نشد و همین موضوع زمینهساز خروج من از امپراطوری کاسپینمد شد، جایی که ذهن مرا قالبدهی کرد و شکل داد اما من همیشه دوست داشتم سوار قایقی باشم که بتوانم جهت آن را تغییر دهم. چند ماه بیکاری نتیجه خروج ناگهانی من از کاسپینمد بود و بعد از این دوره سخت، تصمیم گرفتم چند سالی را تنها روی برندهای ایرانی که خواستار تغییر بودند صرف کنم. دورههای آموزشیام شروع شد، دورههایی که در آن سعی در بومیسازی اتفاقهایی داشتم که در برندهای مختلف تجربه کرده بودم.
سری نخست همدرسانم مدیران اصلی برند تنریس بودند و با گشادهرویی رامین جوانرود، نخستین برنامه اجراییام در ساخت و تغییر هویت یک برند ایرانی شکل گرفت، اتفاقی که مجموعه بادیاسپینر در حمایت از آن مشتاقانه حمایتم کردند، برندهای بسیار دیگری نیز در این مسیر خلق شدند یا توسط من ویرایش شدند تا در سال ۹۷ تجربهای بسیار غنی با حمایت برادران بیگلری در ساخت برند پنو نصیب من شد، خلق ساختار یک برند از ابتدا، اینبار اتفاق مهمی که برای من رخ داد حضور در بخش تولید بود، بخش بسیار مهمی که پازل ذهنم را تکمیل میکرد. اعتماد برادران بیگلری به ارجاع این کار به من گرچه سخت و نفسگیر بود اما یکی از مهمترین تجربیات شیرین زندگیام را رقم زد.
اکنون برای شروع ایده خود آماده بودم، شروعی متفاوت برای حضور در بازاری که با ساختار آن بهخوبی آشنا بودم. اتفاقی خوشایند و الهامبخش برای تمام کسانی که همراه من بودند یا دانشجویانی که همواره به امید روزهای خوب مانده بودند. شخصی از جنس دانش اکنون بعد از سالیان طولانی به طبقهای دیگر راه مییافت، اکنون داستان این برند برای من بهقدری خوشایند است که نام همسایگان باملند ما دیگر برایم آنقدر دلهرهآور نیست، منگو، السی، کورتفیل و... .
سالها پیش برای بهدست آوردن درآمد به دنبال شغل در روزنامه همشهری با شرکتی به نام پیشینپژوه آشنا شدم، جایی که خانه من شد. تنها شرکت خصوصی که با سازمان میراث فرهنگی کارهای کاوش را انجام میداد. حضور من در این شرکت بهعنوان گرافیست بود و در زمانی کوتاه فرزند مجموعه شدم، شرکتی که دکتر یوسف مجیدزاده از بزرگترین محققان و دانشمندان باستانشناسی مدیریت آن را بهعهده داشت. من در مین باستانشناسان قرار گرفتم، جایی شبیه معبدی برای شناخت دنیای کهن. توانستم در دو حفاری بسیار مهم تپه ازبکی و جیرفت در کنار باستانشناسان بزرگ ایران و آمریکا قرار بگیرم و بخش مهمی از هویت من شکل گرفت.
در اغلب کمپینهای من خصوصا در بادیاسپینر این اثر خوب به چشم میخورد. من شیفته دنیای کهن خصوصا ایرانباستان بودم؛ ایده ترکیب مد با باستانشناسی برای به حرکت درآوردن تاریخ، برای انتقال خوشایند تمدن به نسل پیش رو و آینده.
برای ثبت این برند در اروپا اقدام کردم تا بتوانم آینده این برند را تضمین کنم، پرتغال جایی بود که با حمایت سفیر آن کشور تمام مقدمات و اصول این برند را طرحریزی و اجرا کردم. اکنون آرکئوفشن (آرکئولوژی + فشن) دیگر تنها یک ایده نبود، بلکه هویتی حقیقی داشت. چند سال به انتظار نشستم تا تفکر دقیق تولید را درک کنم. کشور ما غنای بیش از اندازهای در این مورد داشت، از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب سراسر سرزمینهای باستانی را میبینیم که خاموش نشستهاند و در دل خود بخشهایی بزرگ از ما را دربردارند. آرکئوفشن بهعنوان نخستین بوتیک موزه دنیا شکل گرفت و با حمایتهای مهندس کاظمی در مرکزخرید مهراد مال و مهندس اسلامی در مرکزخرید باملند، بارقههای حضورش در دنیای جدی خردهفروشی نمایان شد. ما تنها یک برند پوشاک نیستیم، آرکئوفشن یک حرکت اجتماعی است؛ موضوعی که حضورش در تمامی محوطههای باستانی پررنگ خواهد شد و گردشگرهای مختلف از سراسر جهان، مدرنیته صنعت مد اخلاقگرای ما را درک خواهند کرد. فروشگاههایی که وجودش در هر مرکزخریدی لازم است درست شبیه بوکاستورها اما اینبار از جنس پارچهها. اکنون بسیاری از باستانشناسان و اهالی هنر مشتاقانه به مد به دیده ابزاری بسیار موثر نگاه میکنند و با کمک آرکئوفشن به معرفی بسیاری از محوطههای باستانی خواهیم پرداخت.
محصولات برند ما با الهام از نقوش باستانی ترکیبی مدرن و زیبا به آنها داده است و در کنار پوششی روزانه و جذاب، تاریخ را به آغوش مردم بازخواهیم گرداند. من در انتظار حمایت از تمامی صاحبان مراکز خرید و تولیدکنندگان برای حرکتی جمعی هستم، حرکتی ماندگار. آرکئوفشن باید بخشی از فروشگاه هر برند ایرانی شود تا نشان دهیم ایرانمان چقدر دوستداشتنی است.