جف بیزوس و عصر آمازون
کتاب «فروشگاه همهچیز: جف بیزوس و عصر آمازون» نوشته برد استون، داستان ارزشمند و کامل یکی از موفقترین شرکتهای جهان به نام آمازون و مؤسس کوشا و باهوش آن است.
فروشگاه آمازون با تحویل پستی کتاب آغاز به کار کرد، اما بنیانگذار دوراندیش این شرکت، جف بیزوس، تنها به کتابفروشی قانع نشد. او قصد داشت تا آمازون به فروشگاه همهچیز (The everything store) تبدیل شود که انتخابهای نامحدود، آسان و وسوسهانگیزی را با قیمتهای بسیار اندک پیشنهاد میدهد.
خیال میکنید ماجرای آمازون را میدانید، اما با اسطوره ساختگی متعلق به خود شرکت آشنا هستید، یعنی همان خطوطی که بیزوس در بیانیههای مطبوعاتی، سخنرانیها و مصاحبهها با جوهر قرمز مخفی نکرده است. رسم و رسوم داخلی آمازون بسیار منحصربهفردند.
ظهور آمازون ممکن است از آن نوع داستانهای بهشدت پیچیده باشد. توضیح سادهای برای اینکه چطور برخی محصولات خاص اختراع شدند وجود ندارد، مانند خدمات تحتوب آمازون که تجارت ابری پیشگامی است که اکنون بسیاری از شرکتهای اینترنتی دیگر برای اجرای عملیات خود از آن استفاده میکنند.
در بخشی از کتاب فروشگاه همهچیز میخوانیم:
رشد، موجب هرجومرج شد. تمام شرکتها زمانی که ساختارهای داخلی آنها همانند کفشهای قدیمی یک نوجوان که ناگهان دیگر اندازه نیست، به این برهه بحرانی برمیخورند. اما عبور آمازون از این مسیر دشوارتر بود. هرچه این شرکت بزرگتر و جاهطلبتر شد، بهلحاظ ساختاری پیچیدهتر و هماهنگ نگه داشتن همه و پیشرفت سریع، سختتر شد. بیزوس میخواست چند استراتژی را بهطور همزمان اجرا کند، اما بخشهای بههم وابسته مختلف این شرکت درحال اتلاف زمان زیادی برای هماهنگی با هم بودند.
در مراکز توزیع، هرجومرج یک وضع حساس نبود، اما قابللمس بود که در قطعی مکرر سیستم که میتوانست این مراکز را برای ساعتها تعطیل کند و در تودههای محصولات موجود در همهجا که با بیمحلی کارگران روی زمین رها شده بودند، خود را نشان میداد. درطول سالهای اولیه رشد جنونآمیز، دستهبندیهای محصولات جدید با آمادگی کمی در شبکه لجستیک آمازون قرار گرفته بودند. کارمندان به یاد میآورند زمانی که دستهبندی خانه و آشپزخانه در پاییز سال 1999 معرفی شد، چاقوهای آشپزخانه بدون بستهبندی محافظ در سرازیری نقالهها بهسرعت در حرکت بودند. نرمافزار لجستیک داخلی آمازون بهدرستی برای دستهبندیهای جدید تعریف نشده بود، بنابراین هنگامیکه یک اسباببازی جدید وارد انبار میشد، رایانهها از کارکنان میپرسیدند که این اسباببازی یک کتاب جلد سخت بود یا جلد نازک.
زمانی آمازون تلاش کرد تا بهوسیله هماهنگسازی تلاشهای کارکنان خود با مضمونهای متحدکننده واضحی مانند «بهسرعت رشد کن» و «اوضاعمان را سروسامان بده» بر هرجومرج چیره شود. این کار باعث شد تا همه در مسیر یکسانی پارو بزنند، اما حالا این شرکت برای این نوع از شعارپردازی واضح، بیشازحد بزرگ شده بود.